رگـــــــ بـارون...

شبــــــــ نوشــــــــــــته های دلـــــــــــــــم

ناراحتت کردم...



 

ناراحتت کردم دم رفتن
خواستم که ناامید بشی از من
.
این عادلانه نیست می‌دونم
ازم نپرس چطور می‌تونم
.
یکم واسه‌ت لازمه بی‌رحمی
دلیلش‌و حالا نمی‌فهمی
.
به بغض وادارم نکن انقد
این گریه‌ها باشه برای بعد
.
تو قلب من یه امپراطوره .. تسلیم می‌شه چون که مجبوره
برو نباید مال من باشی .. خواهش نکردم، این یه دستوره
.
نفرین به این وجدان بیهودم
ای کاش من خودخواه‌تر بودم
.
غرور من این بار حق داره
دنیا به من خیلی بدهکاره
.
سکوت یعنی مرده فریادم
باید تو رو از دست می‌دادم
.
از من به تو پنجره‌ای وا نیست
وقتی که خوشبختیت اینجا نیست
.
تو قلب من یه امپراطوره .. تسلیم می‌شه چون که مجبوره
برو نباید مال من باشی .. خواهش نکردم، این یه دستوره
.
مونا برزویی

[ سه شنبه 14 بهمن 1393برچسب:ناراحت,نفرین,بغض,غرور,سکوت,خواهش,وجدان, ] [ 18:48 ] [ ملینا ] [ ]