رگـــــــ بـارون...

شبــــــــ نوشــــــــــــته های دلـــــــــــــــم

یکـــــــــ روز...

 

يك روز بي خبر
بي چمدان وبي چتر
مي روم
وتــــو هيچ كجاي دنيا پيدايم نميكني
مي روم
تا دلواپسي هايم به يقـــه ي كتت نچسبد
تا دلتنگي هايم هي نپيچد به دست وپايت
كه كلافه نشوي از "كجـــــايي" هاي من
دارد باد مي آيد
پنجره را ببند
مي ترسم زودتر از موعد، رفتــــن به جانم بيفتد
از سرما مي ترسم
و از انتظارهاي كشدار بي فرجام
كلاف تنهايي ام را
دارم ميبافم
شال گردنم كه تمام شد
مي روم
بي چمدان و بي چتر
دنبالـــــم نگرد...

 

[ دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:چتر,کت,چمدان, ] [ 16:2 ] [ ملینا ] [ ]