رگـــــــ بـارون...

شبــــــــ نوشــــــــــــته های دلـــــــــــــــم

از اینـــــــــــــــــــ...

از این تکرار ساعتها
از این بیهوده بودنها
از این بی تاب ماندنها
از این تردیدها
نیرنگها
شکها
خیانتها
از این رنگین کمان سرد آدمها
و از این مرگ باورها و رویاها
پریشانم …
دلم پرواز میخواهد !
یه پرواز ابدی..

[ دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:ساعت,پرواز, ] [ 19:12 ] [ ملینا ] [ ]


تا حالا شده...

تاحالا شده دراتاقتو ببندی؟؟؟
چراغارو هم خاموش کنی؟؟؟
پتورو بکشی رو سرت؟؟؟
چشاتو از زیر باز کنی؟؟؟
صدای نفس هاتو بشنوی؟؟؟
تیک تیک ساعت پتک بشه تو مغزت؟؟؟
سیاهی ببینی ؟؟؟ تنهایی ببینی؟؟؟ یاد گذشته بیوفتی؟؟؟
گریت بگیره؟؟؟
بخوای ولی نتونی ضجه بزنی؟؟؟
هق هق هاتو قورت بدی تا کسی نشنوه صداتو!!؟؟
بعد بفهمی چقدر تنهایی؟؟؟ بعد بفهمی چقد بی کسی؟؟
بعدبفهمی برعکس شلوغی دورت کسی تو شبهاهمدمت نیس...

 

[ یک شنبه 26 بهمن 1393برچسب:ساعت, ] [ 19:30 ] [ ملینا ] [ ]


میدانیـــــــــــــــــــــــــــــ...


میدانی؟؟

که:

من با شنیدن کلام تو..تلخ باشد تلخ میشوم..شیرین باشد شیرین می شوم..

تند باشد گزنده می شوم..نرم باشد..آرام میشوم..

ساده است نازنینم..

و اگر مهربانی ت را در لابلای کلماتت جا دهی..من لبخند را مهمان چشمانت می کنم..رایگان!

اگر میدانستی چه اندازه همراهی با من آسان است چه بسا بر تمام ساعتهای تیره ی بین ما

افسوس می خوردی..

من به کوچکترین خوشم ..و تو به دنبال بهترینها و بزرگترین ها ساعتها کلنجار میروی!

یک بوسه با تمام احساس!

یک نوازش از روی دلتنگی و مهر!

یک کلام عاشقانه ی کوچک مانند: بهترینم..زیباترینم..نازنینم..عشقم!

یک جمله تکراری ! مثل: میدونی چه قدر دوستداشتنی هستی؟

روح من با ریزترین تمایلات مهربان تو دو بال میسازد و هرگاه از زمین و آسمان دلت تنگ است،

هرگاه خسته از هر جا دلت ماوایی آرام و بی دغدغه می خواهد من آن بالها را مأمن دلتنگی ات میکنم

آشیان نا آرامی هایت..خستگی هایت..

من صبور میشوم..عاشقتر میشوم..دل زنده تر میشوم..

وقتی تو همیشه اما کوچک و لحظه به لحظه مرا در خاطر داری!

به من حس و حال میدهی..مرا شریک روح خود میدانی و مکمل لذت های جسمت!


یک کلمه ی مهربان! یک حرف نرم و آرام..یک نوازش با کلامی لبریز از مهر..

[ دو شنبه 20 بهمن 1393برچسب:احساس,ساعت, ] [ 21:45 ] [ ملینا ] [ ]